سلام دوست خوب
لذت بردم وبهم نشاط بخشيد
*******
به نوشته هايت كه مي انديشم
ناتمام من سرخ مي ماند
وقتي تودربرم مي گيري ديگر چه مي ماند جزتو از ناتمام من
مرابه گل بول سلول نبض تفس چه حاجت
جسارتست جزتو درسينه ي تنگ نام برده شود وچنگ انداخته شود سرپنجه هاي خواهش را
حالا فقط خودم مي دانم رسيدن را نديدن را نشنيدن را غريق راو رفيق را
سلام
گرچه من با شهر نو يا همان نثر سپيد حال نميكنم ولي خوندم قشنگ بود ؟!
بابا ما به تو نياز داريم.
سلول هاي خاكستريت رو عشقه.