با سلام و عرض ادب ... جاي بسي احسنت است که از ذهن هذياني تان ابياتي به اين زيبايي نشات ميگيرند
چمداني بسته پر از بودن
اما متاسفانه هرچه اين قسمت از شعر آخرتان را ميخانم ضمير فعل بودن را متوجه نميشوم... شايد ضميرش "من" باشد ولي کلمه چمدان و کلمه بودن با هم در تناقض هستند و هرکدام از اينها شعر را به يک سوي ديگر در ذهن خواننده(من) سوق ميدهند ...
بهرحال موفق باشيد و سربلند و شاعر پيشه براي هميشه
سلام
تا اونجايي که من تو رو دورادور ديدم تو بيشترشبيه به يک بولدوذر يا يک لودر بودي تا کسي که اهل اين حرفايي باشه که نوشتي..يک لمپن تمام عيار
به هر حال جالبه
سلام وبلاگ خوبي داريد مطالب خوبي هم توش ميزنيد .راستي ايا ميدوني که پسر ميتونه تو دادگاه عليه پدر خودش شهادت بده يا نه ؟ايا ميدوني محاربه چيه ؟ايا ميدوني که قاضي بايد مجتهد باشدو همه قضات ما مجتهد نيستندوو طبق نظر امام رجوع به انها حرام است؟از شما دعوت ميکنم به وبلاگ ما بياييد و يه نگاهي به مطالب بيندازيد البته نظر يادتون نره ميدوني چرا؟چون ما نظر دوستان رو به منزله دعوتشون به وبلاگشون ميدانيم و حتما بهشون سر ميزنيم با تشکر منتظر قدومتون هستم